جنون و مرگ

 

نیچه بخش سوم

فریدریش نیچه
پرتره کشیده شده توسط هانس الده در ۱۹۰۰


فریدریش نیچه پس از سالها آمیختن با دنیای فلسفه و بحث و جدال و ناکامی عشقی‌اش، ده سال پایان عمرش را در جنون به سربرد و در زمانی که آثارش با موفقیتی بزرگ روبه رو شده بودند او آنقدر از سلامت ذهنی بهره نداشت تا آن را به چشم خود ببیند.

سرانجام در سال ۱۸۸۹ به دلیل ضعف سلامت و سردردهای شدیدش مجبور به استعفاء از دانشگاه و رها کردن کرسی استادی شد و بالاخره در ۲۵ اوت سال ۱۹۰۰ در وایمار و پس از تحمل یکدورهٔ بر اثر سرطان مغزی از دنیا می‌رود. او معتقد بود سر دردهایش نتیجهٔ درد زایش افکار نو می‌باشد.

زندگی شخصی

نیچه زندگی شخصی پر تلاطمی داشت و چندان با زنان هم میانه‌ای نداشت. نایجل راجرز و مل تامپسون در کتاب فیلسوفان بدکردار نشان می‌دهند که نیچه دائماً بیمار بوده و سردرد داشته و اگر بر اثر بیماری سفلیس نمی‌مرد، می‌شد نتیجه گرفت که او در هنگام مرگ هنوز پسر بوده است. نیچه چند مورد به زنانی مثل لو سالومه و کازیما واگنر ابراز عشق کرده بود اما همه این موارد با تلخی پایان یافت و مخصوصاً خیانت لو سالومه و دوستش پل ری به او ضربه بسیار محکمی به او وارد آورد که بیماری او را تشدید کرد. در اواخر عمر نیچه خواهرش از او مراقبت می‌کرد که او هم حداکثر استفاده را از عواید فروش آثار او برد. نیچه در ده سال آخر عمرش عملاً مجنون بود.

نیچه و ایرانیان
 

فریدریش نیچه
نیچه در ۱۸۸۲


اطلاعات وسیع نیچه در زمینه زبان‌ها، تاریخ، فرهنگ، از جمله یونانی و رومی و پژوهش‌هایی که صورت می‌دهد نشان از تسلط او درباره فرهنگ و فلسفه ایران باستان دارد. در روزگار تراژیک یونانیان، که هر دو از نخستین آثار او می‌باشد. شناخت او درباره تاریخ و فرهنگ یونان و روم، مطالعه آثار تاریخی بازمانده از ایران باستان، سبب آشنایی و علاقه وافر او با تاریخ و فرهنگ ایران باستان گردید. آثار او، شامل پاره نوشته‌ها و یادداشت‌های بازمانده در دفترهای او، که حجم زیادی از کل نوشته‌های او را شامل می‌گردد، از فرهنگ ایران باستان مکرراً یاد می‌کند. دل‌بستگی نیچه به ایران و ستایش فرهنگ باستانی آن را در کتابی بنام چنین گفت زرتشت در مورد تفکر فلسفه اشو زردشت می‌توان به وضوح دید و نیز نهادن نام وی برکتاب، سعی در با ارزش نشاندادن تحقیقات خود می‌باشد.

نیچه و حافظ

نیچه یکی از نمونه‌های عالی خردمندی بینای دیونوسوسی خود را در حافظ می‌یابد. نام حافظ ده بار در مجموعهٔ آثار وی آمده است. بی‌گمان، دل‌بستگی گوته به حافظ و ستایشی که در دیوان غربی–شرقی از حافظ و حکمت شرقیِ او کرده، در توجه نیچه به حافظ نقشی اساسی داشته است. در نوشته‌های نیچه نامِ حافظ در بیشتر موارد در کنار نام گوته می‌آید و نیچه هر دو را به عنوان قله‌های خردمندی ژرف می‌ستاید. حافظ نزد او نمایندهٔ آن آزاده‌جانی شرقی است که با وجد دیونوسوسی، با نگاهی تراژیک، زندگی را با شور سرشار می‌ستاید، به لذت‌های آن روی می‌کند و در همان حال، به خطرها و بلاهای آن نیز پشت نمی‌کند.

آثار نیچه

زایش تراژدی :


این کتاب را نیچه در ۱۸۷۱ نگاشت . موضوع آن سیر تحول تراژدی یونان و سرچشمه گرفتن آن ، از آیین رقص هم سرایان مذهب دیونوسوس بود و اثبات این نظر که تراژدی دو شیوه متفاوت زندگی را در هم می آمیزد. در واقع در زایش تراژدی نیچه داستان رویارویی خویشتنداری آپولون (رب النوع فرهنگ و تمدن) با نیروهای تاریک و غریزی دیونوسوسی (خدای نباتات) را با توجه به فرهنگ یونانی بیان نموده و فرهنگ دنیای یونان باستان را به چالش کشید.

تاملات نابهنگام:

سال های ۱۸۷۳ تا ۱۸۷۶ را نیچه به نوشتن این کتاب اختصاص داد که می توان آن را تلاشی جهت اصلاح و توجیه زایش تراژدی دانست. تاملات نابهنگام به نوعی الگوی بازسازی فرهنگ آلمان براساس تصویری از خود نیچه بود که با سرمشق قرار دادن او این فرهنگ را احیا می کرد. انسانی ، تماما انسانی : نگارش این کتاب بین سال های ۱۸۷۸ تا ۱۸۸۰ صورت گرفت. نیچه در انسانی ، تماما انسانی فهم حقایق اصیل را نشانه فرهنگ والا می داند. در این کتاب امیدوار است، دانش انگیزه های خشونت آمیز دیرین خود را رها نموده بدون ارزش گذاری به یاری آدمی بشتابد.

دانش طوبناک :

در ۱۸۸۱ نیچه دانش طربناک را تالیف کرد. شخصیت اصلی این اثر دیوانه ای است که با چراغی در دست و در روز روشن به دنبال خدا می گردد و مدام فریاد می زند «خدا را می جویم. » «خدا مرده است» و «آیا کلیسا چیزی جز مقبره و آرامگاه خدایان است.» نیچه معتقد است خدانشناسی در غرب که سرچشمه آن را باید در اخلاق مسیحی و اراده معطوف به حقیقت ناشی از آن جستجو کرد یکی از نیروهایی است که مرگ ارزش ها را سبب شد.

چنین گفت زرتشت :

(۱۸۸۳ تا ۱۸۸۴) نیچه در این اثر، صریحا اعلام می کند که این تصادف نیست که باز می گردد بلکه لحظه هاست . ماهیت بازگشت در چنین گفت زرتشت، متضمن تکرار چیزی است که قبلا وجود داشته است. در این کتاب نیچه از شیوه دیالوگ افلاطونی بهره گرفته و تمثیل غار افلاطون هم به نوعی در آغاز کتاب زرتشت تصویر شده است.

دلیل انتخاب نیچه که زرتشت را به عنوان شخصیت اصلی یکی از معروف ترین آثارش برگزید این است که زرتشت بنیانگذار کهن ترین آیین ثنوی آریایی است و به جدال همیشگی خیر و شر و پیروزی نهایی خیر اعتقاد دارد.

فراسوی نیک و بد (۱۸۸۴ تا ۱۸۸۵) :

نیچه در این کتاب اذعان دارد حقایق دروغ هایی بیش نیستند که ما به خود می گوییم تا ما را قادر سازند با گفتنشان زندگی کنیم. ما انسان ها محصول همان دروغ هاییم، دروغ هایی فراسوی حقیقت و کذب . این گرایش به دروغ زندگی را ممکن می سازد و هویت ماست. مسئله اساسی این است که دریابیم برای زندگی به چه دروغ هایی نیاز داریم و بفهمیم که به آنها نیازمندیم.

تبار شناسی اخلاق (۱۸۸۷):

 در تبار شناسی اخلاق ، نیچه به بررسی دودمان اخلاق پرداخته، تفاسیر چندگانه از آن ارائه می دهد. این کتاب در سه جستار خلاصه می شود جستار اول «نیکی به معنای فضیلت» نام دارد. در جستار دوم حق به معنای وظیفه نیچه، سرچشمه گناه را در قلمرو معاملات تجاری می داند. به نظر وی گناه وقتی احساس می شود که انسان بدهکاری و دین خود را به حوزه وجدان بیمار تسری دهد که نتیجه آن پیدایش احساس گناه است. عنوان جستار سوم، فهم کلی ارزش است که در آن نیچه آرمان های زاهدانه را مطرح می کند. زهد و پارسایی به نظر او روی برگرداندن از دنیا و مادیات است.

شامگاه بتان :

(۱۸۸۸) نیچه در این کتاب تراژدی را در مقابل نظر بدبینانه شوپنهاور مطرح نمود. تراژدی به این معنا نمودی است از تاثیر حیات در دشوارترین شرایط. در اینجا نیچه خود را آخرین فرزند فلسفه دیونوسوس و آموزگار بازگشت جاودانه معرفی کرده و می گوید: برای شناخت شادمانی جاودانه ناشی از دگرگونی باید زندگی را حتی در دشوارترین اوضاع مورد تائید قرار داد.»

آثار دیگر نیچه عبارتند از :

ـ سپیده دمان (۱۸۸۱) ،

ـ بازاندیشی همه ارزش ها (۱۸۸۲ تا ۱۸۸۸) ضد مسیح ،

ـ تلاشی در نقد مسیحیت (۱۸۸۸)

ـ آنک! آن! انسان (۱۸۸۸)

ـ اراده معطوف به قدرت ، که مجموعه یادداشت های پراکنده نیچه است در ارتباط با سقوط و بی اعتباری ارزش های مسیحیت قرون وسطی. این اثر در ۱۹۰۴ توسط الیزابت نیچه انتشار یافت.

 

پایان

رفتن به صحفه چهره های محبوب

رفتن به صفحه اول مجله